داستان 29 خبر

گَس استیشن

چندماهی از مهاجرت نگذشته بود که در فروشگاهِ یک پمپِ‌بنزین استخدام شدم. باید همه‌چیز را خوب یاد می‌گرفتم. به‌زودی می‌بایست تنهایی بتوانم شیفتِ خودم را اداره کنم. مشکل‌ترین بخشِ کار حساب و کتابِ دخل بود که این‌جا به‌آن «کَش» می‌گفتند. هم خوب شنیدن می‌خواست، هم خوب پرسیدن و هم خوب شمردن و در مراحلِ پیشرفته‌تر خوب فروختن، مخصوصا جلبِ مشتری برایِ کارواش و تشویقِ او با تخفیف‌هایی که بعد از خریدِ بنزین می‌گرفت...